زندگینامه و وصیتنامه شهدای مدافع حرم

۲۳۷ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

ذوالفقار محمدی؛ مدافع حرم از لشکر فاطمیون به شهادت رسید

مدافع حرم

ذوالفقار محمدی، مدافع حرم حضرت زینب(س) از لشکر فاطمیون

 در درگیری با نیروهای تکفیری در سوریه به شهادت رسید.

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
خادم الشهدا

گشوده شدن درهای جنهم در خان طومان+عکس

با گذشت 24 ساعت از اشغال شهرک استراتژیک خان طومان واقع در حاشیه جنوبی شهر حلب سوریه، منابع میدانی از گشوده شدن درهای جهنم بر روی تروریستهای تکفیری ارتش آزاد و القاعده مستقر در آن خبر داده اند.

 با گذشت 24 ساعت از اشغال شهرک استراتژیک خان طومان واقع در حاشیه جنوبی شهر حلب سوریه، منابع میدانی از گشوده شدن درهای جهنم بر روی تروریستهای تکفیری ارتش آزاد و القاعده مستقر در آن خبر داده اند.

 
گشوده شدن درهای جنهم در خان طومان+عکس
 
بنابر این گزارش، از روز گذشته یگانهای موشکی، ضد زره، نیروی هوایی ارتش سوریه و مدافعان حرم حضرت زینب (س) با گلوله باران و بمباران بی امان زمینی و هوایی مواضع تروریستهای تکفیری در شهرک خان طومان حلب تلفات و خسارات بسیار سنگینی را به آنها وارد آورده اند. شدت گلوله بانرها به حدی است که رسانه های نزدیک به گروه های تروریستی القاعده و ارتش آزاد از ناممکن بودن حفظ مواضع خود در این شهر و مناطق اطرافش خبر داده اند. بنابر اظهارات یک منبع میدانی 22 حمله هوایی در طی کنتر از 24 ساعت گذشته خطوط تدارکاتی و  استحکامات دفاعی تروریستهای تکفیری را بشدت هدف قرار داده و نابود کرده است.
 
گشوده شدن درهای جنهم در خان طومان+عکس
 
گشوده شدن درهای جنهم در خان طومان+عکس
 
گشوده شدن درهای جنهم در خان طومان+عکس
 
گشوده شدن درهای جنهم در خان طومان+عکس
 
گشوده شدن درهای جنهم در خان طومان+عکس
 
گشوده شدن درهای جنهم در خان طومان+عکس
 
گشوده شدن درهای جنهم در خان طومان+عکس
 
گشوده شدن درهای جنهم در خان طومان+عکس
 
گشوده شدن درهای جنهم در خان طومان+عکس
 
گشوده شدن درهای جنهم در خان طومان+عکس
 
گشوده شدن درهای جنهم در خان طومان+عکس
 
گشوده شدن درهای جنهم در خان طومان+عکس
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خادم الشهدا

متن تبریک حلول ماه شعبان


متن تبریک حلول ماه شعبان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خادم الشهدا

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

محمد امین(ص) قبل از شب ٢۷ رجب در غار حرا به عبادت خدا و راز نیاز پرداخت و در عالم خواب رویاهایی می‌دید راستین و برابر پروردگار بزرگش برای پذیرش وحی به‌تدریج آماده می‌شد. درعالم واقع روح الامین، جبرئل بزرگ، فرشته وحی مامور شد آیاتی از قرآن را بر او بخواند و او را به مقام پیامبری مفتخر سازد.

حضرت محمد مصطفی (ص) در این هنگام چهل سال بود. تنهایی و توجه خاص او در غار حالتی غریب در او ایجاد می‌کرد. حالتی وصف ناشدنی، ترس و ابهام از یک طرف و شعف و سبک بالی از سوی دیگر و به ناگاه در شبی از این لیالی پر قدر فرشته وحی به یکباره بر او نازل گردید با این پیام:

«اقرأ باسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علق، اقرأ وربک الاکرم، الذی علم بالقلم، علم الانسان ما لم یعلم»
سائل درمانده نا امید نگردد، گر که بکوبد در سرای محمد (ص)
ای که ندای اذان رسید به گوشت
هان که به گوشت رسد ندای محمد (ص)
مبعث رسول اکرم بر همه مسلمانان جهان مبارک باد

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

امشب که شب مبعث احمد باشد
 مشمول همه عطای سرمد باشد

یارب چه شود طلوع صبح فردا
 صبح فرج آل محمد باشد
عید بزرگ مبعث مبارک

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

گر فکر رهایی ز غم و راه نجاتی
در این شب پر فیض تو خواهی ثمراتی
باید که به کوری دو چشمان حسودان
بر احمد و آلش بفرستی صلواتی
عید مبعث مبارک

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

زمین محله اصحاب آسمان شده بود
زمان مبشّر جشن فرشتگان شده بود
در آن دمی که تمام فضای غار حرا
پر از طنین صدای بخوان بخوان شده بود
بعثت پیامبر اکرم بر پیروان حقیقیش تهنیت باد

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

از عرش برین همیشه تا دامن خاک
پیوسته رسد سروشی از قادر پاک
کای مایه امید دو عالم احمد
لولک لما خلقت الافلاک

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

مبعثش با اقرا باسم ربک آغاز
و با انا اعطیناک الکوثر بیمه
و با الیوماکملت لکم دینکم
جاودانه شد
عیدتان مبارک

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

گل، بوی بهشت را ز احمد دارد
این بوی خوش از خالق سرمد دارد
گویند که گل عطر محمد دارد
نور و شعف از وجود احمد دارد

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

در آن هنگامه ها مردی غمین با چشم تر هر شب
به کور نور در غار حرا میرفت
همه شب با غمی سنگین
به بال مرغ اندیشه
لبش خاموش بود ولی سر و پایش پر فریاد
به فریاد خدایی تا دل بی انتها میرفت
تنی لرزان دلی ترسان
و بیم از حق تعالی داشت
و در آن غار تنهایی روایی روشن
از کروبیان عرش اعلا داشت!!

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

نورانی و زیباست، همه روی محمد
خاتم شده از بهره خدا، سوی محمد
نوری است، به رخساره ی دلدار
دل داده به سویش ،وفا کوی محمد
عید مبعث بر شما مبارک

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

آن شب ، شب بیست و هفتم رجب بود، محمد غرق در اندیشه بود
که ناگهان صدایی گیرا و گرم در غار پیچید:
بخوان! بخوان به نام پروردگارت که بیافرید، آدمی را از لخته خونی آفرید
بخوان که پروردگار تو ارجمندترین است،
همو که با قلم آموخت و به آدمی آنچه را که نمی‌دانست بیاموخت
عید مبعث مبارک باد

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

ما را تو صفا ده به صفای صلوات
همراه ملک شو به نوای صلوات
گلزار بهشت است بهای صلوات
خواهی که شود مشکلت آسان
اینک بفرست بر محمد و آل محمد صلوات
مبعث پیامبر(ص) مبارک!

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

یا محمد ای خرد پابست تو
ای چراغ مهر و مه در دست تو
هر زمان گلواژه هایت تازه‌تر
بلکه از هستی بلند آوازه‌تر
ختم شد بر قامتت پیغمبری
این ترا باشد دلیل برتری
عید مبعث مبارک

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

امشب شب غار حرا از روز روشن‌تر شده
امشب فضای مکه پر از جلوه ی کوثر شده
امشب جهان رشک جنان امشب زمین کوثر شده
امشب امین وحی حق نازل به پیغمبر شده

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

تمام افرینش سبز پوش است
حریم عرش لبریز از سروش است
ملایک پای کوبان نغمه بر لب
محمد خلعت بعثت به دوش است
عیدتان مبارک

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

جان جهان و فخر زمان است مصطفی
قدرش فزون تر از رمضان است مصطفی
آن خاتم و امام و امید و رسول دین
یکتا سپهر کون و مکان است مصطفی
عید مبعث مبارک

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
که نبی شد پسر آمنه، ماه عربی
بعثتی کرد که ابلیس طمع کرد به عفو
رحمتی کرد که خاموش شود هر غضبی
عید مبعث بر مسلمین جهان مبارک

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

آوای بخوان بخوانِ او می‌ریزد از غار
صدای گفت‌وگو می‌ریزد
گفت فرشته: اقرأ باسم ربک
عشق است کز آسمان فرو می ریزد
بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

روزگاری بود میوه‌اش فتنه، خوراکش مردار، زندگی‌اش آلوده، سایه‌های ترس
شانه‌های بردگان را می‌لرزاند، تازیانه ستم، عاطفه را از چهره‌ها می‌سترد
تاریکی، در اعماق تن انسان زوزه می‌کشید و دخترکان بی گناه در خاک سرد
زنده به گور می شدند و در این هنگام بود که محمد(ص) بر چکاد کوه نور ایستاد
و زمین در زیر پاهای او استوار گردید. بعثت رسول اکرم مبارک باد

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

خجسته باد زیبا مبعثی که
با اقرا باسم ربک آغاز و با
انا اعطیناک الکوثر بیمه
و با الیوم اکملت لکم دینکم جاودانه شد

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

متن تبریک مبعث پیامبر (ص)

از حراء آیات رحمان و رحیم آمد پدید
با نخستین حرف، قرآن کریم آمد پدید
صوت اقراء باسم ربک میرسد بر گوش جان
یا که از غار حراء خلق عظیم آمد پدید
عید مبعث بر شما مبارک باد
بر محمد و آل محمد صلوات
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خادم الشهدا

بعثت رسول مهربانی مبارک



با گلبرگهای محمدی نگاشته ام....


پیامبر مهربانی ها


محمد (ص) ! ترا دوست می دارم


به رسم مسلمانی ام


به آئین مهربانی ها


زیرا که تو پیامبر عطوفت های بی دریغ


پیامبر مهربانی ها هستی .


۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
خادم الشهدا

پوستر مبعث

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
خادم الشهدا

مبعث مبارک



ای احمدیان به نام احمد صلوات

هر دم به هزار ساعت از دم صلوات

از نور محمدی دلم مسرور است

پیوسته بگو تو بر محمد صلوات


عید بزرگ مبعث بر شما مبارک💐


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
خادم الشهدا

استقبال ورزنه ای ها از یوسف گمگشته خانواده شهید بوجاری

IMG_0221


به گزارش اصفهان شرق از ورزنه، مردم شرق اصفهان صبح امروز با حضور پرشور در مراسم تشییع و خاکسپاری شهید محمد بوجاری بار دیگر با آرمان های امام خمینی (ره) و شهدای هشت سال دفاع مقدس تجدید پیمان بسته و پشتیبانی خود از ولایت فقیه را اعلام نمودند.

امروز صحنه های زیبایی از عاشقی با حضور مردان و زنان ورزنه ای بار دیگر در شناسنامه مردمی به ثبت رسید که سال هاست مهر ولایتمداری و ایثارگری بر پیشانی شان ثبت شده است.

شهید محمد بوجاری ۳۱ سال دور از وطن ماند و عید امسال، بهاری از جنس بازگشت یوسف گمگشته در ورزنه پیچید.

خوش امدی محمد جان و چه به موقع امدی نوجوان ۱۷ ساله خاندان بوجاری…..

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
خادم الشهدا

مهم‌ترین پیغام «مدافع حرم» که در دستمال کاغذی نوشته شد!

لحظاتی قبل از عقد دستمال تاشده‌ای از طرف داماد به من رسید که اختصاصی‌ترین خواسته صالح از من بود.

مهم‌ترین پیغام «مدافع حرم» که در دستمال کاغذی نوشته شد! +عکس

مریم اختری؛ وقتی روایات سید شهیدان اهل قلم در مورد شهدا را می‌خوانیم، گویا در میان حرف‌هایش، حق شهدای مدافع حرم هم به خوبی ادا شده، بس که شباهت عجیبی‌ست میان شهدا طی اعصار و قرون:

«بشنو، زبان حال آنان را بشنو: حسینا، اماما، هرچند ما عاشوراییانِ قرن پانزدهم هجری قمری در کربلا نبودیم تا به ندای «هل من ناصر» تو پاسخ گوییم و حق را یاری کنیم، اما حسینا، ما می‌دانیم که تاریخ بر محور تو و عاشورا و کربلایت می‌گردد. زمان از آن می‌گذرد تا یاران تو را از صُلب پدران و رَحِم مادرانشان بیرون کشد و همه آنان را در زیر عَلَم خون‌خواهی تو گرد آورد و آنان را وارث زمین گرداند و این چنین، همه تاریخ روزی بیش نیست و آن روز عاشوراست.»

 

«شهید عبدالصالح زارع بهنمیری» از مدافعین بابلسری است که بسیجیان و اهالی راهیان نور، غالباً‌ خادمی‌ او را در فکه به یاد دارند.

 

 

 

 

حالا از او «محمد حسین» یک ساله به یادگارمانده که زمان شهادت پدرش تنها 7 ماه داشت!

 

خبرگزاری فارس گفتگویی صمیمانه با «سمیرا (زهرا) کمالی» همسر گرانقدر شهید انجام داده که در ادامه تقدیم می‌گردد.

 

 

 

 

*بابلسری شدم!

همسرم اصالتاً بابلسری بود و من اصفهانی. پدر و مادرم دخترعمو و پسرعمو هستند. پدر و مادر همسرم به دلیل شغل پدرشوهرم در قم زندگی می‌کنند، اما اصالتاً بابلسری‌اند، شهر بهنمیر. من یک برادر کوچکتر دارم و آقا صالح 2 برادر و یک خواهر.

 

همسرم در دانشگاه بابل در رشته حقوق تحصیل کرده بود و من دانشجوی حسابداری دانشگاه الزهرا بودم که بعد از ازدواج به بابلسر انتقالی گرفتم. همسرم پاسدار بود و در بخش آموزش پادگان المهدی بابل خدمت می‌کرد. از محل کار او تا خانه‌مان که در بابلسر بود، حدوداً یک ربع، بیست دقیقه فاصله بود.

 

*آشنا نبودیم

قبل از ازدواج هیچ آشنایی با هم نداشتیم. خاله آقا صالح که همسر شهید است، ساکن شهرک ما بود. پسرخاله‌اش عضو هیأت مدیره شهرک است که پدرم با آنها همکاری داشت. او به مادرش گفته بود تصور می‌کنم آقای کمالی دختر دارد... آنها از این موضوع هم مطمئن نبودند، چه اینکه من چند ساله‌ام!

 

مادر آقا صالح با مادرم تماس گرفت و در مورد من اطلاعاتی گرفت. بعد خاله‌اش به خانه ما آمد، با مادرم صحبت کرد و بعد از آن به خواستگاری رسمی آمدند.

 

 

 

 

*امر امام خامنه ای...

در جلسه خواستگاری بیشتر او حرف می‌زد. برای من هم مادیات مهم نبود، در این موارد زیاد حرف نزدیم. روی به حجاب خیلی تأکید می‌کرد و به ولایت علاقه عجیبی داشت. بسیار بسیار فرمایشات امام خامنه‌ای برایش مهم بود. در مورد شغلش حرف زد و حتی سختی‌های آن. اینکه ممکن است به مأموریت برود یا از لحاظ زمانی گاهی دیر به خانه بیاید و...

 

بعدها اما تنها یک‌بار به مأموریت رفت آن هم داخل ایران که یک دوره آموزشی در اصفهان بود. صالح هم آموزش می‌دید و هم به بقیه آموزش می‌داد. تک‌تیرانداز ماهری بود.

 

*جواب منفی به صالح

پدرم می‌گفت زندگی در شهر دور به اختیار خود شماست، اما مادرم بسیار مخالف بود. از آنجا که مادرم هم از خانواده‌اش در اصفهان جدا شده و سختی دوری را چشیده بود، نمی‌خواست من هم از او دور شوم و همان مسیر برای من هم تکرار شود. البته خود من هم هیچ‌گاه تصور نمی‌کردم بتوانم به شهر دیگری و دور از خانواده بروم. وابستگی زیادی به خانواده داشتم و باورم نمی‌شد که راضی شوم به یک شهر دور با فرهنگ و آداب متفاوت و حتی زبان دیگر بروم! جمع‌بندی نظرات خانواده ما، جواب منفی بود که به خانواده آقای زارع اعلام شد.

 

 

 

 

*تنها مردی که به دلم نشست!

از نظر بقیه همه چیز تمام شده بود، اما واقعاً برای من نه! برای اولین‌بار بود که کسی این همه به دلم نشسته بود. قبل از آن حتی رغبت دیدن خواستگارها را نداشت. البته قصد جدی هم برای ازدواج نداشتم. یادم هست که آقا صالح هم اولین‌بار که آمدند، برنامه‌ام همین بود که جواب رد بدم! اما بعد از آنکه باهم صحبت کردیم، قصه تغییر کرد... حالا این من بودم که دلم می‌خواست «صالح» مرد زندگی‌ام باشد.

 

*روز اول ربیع‌الاول

تمام دو ماه محرم و صفر لحظه‌ای فراموشش نکردم. با اینکه در جلسات ابتدایی شماره تلفن همراهش را داده بود که اگر سؤالی داشتیم بپرسیم، اما نه من و نه او از آن استفاده‌ای نکردیم. به ظاهر با جواب منفی خانواده باید همه چیز تمام می‌شد اما بهمن‌ماه، روز اول ربیع‌الاول، آقا صالح دوباره آمد!

 

مادرش می‌گفت با وجود اینکه من هم موضوع را فراموش کرده بودم و حتی دنبال گزینه‌های دیگر می‌گشتم، اما صالح گفت «دوباره به همانجا برویم، توکل به خدا!»

 

 

 

 

*آدم روزهای سخت نیستم

حالا دیگر بیشتر خانواده‌ها باهم صحبت کردند. این‌بار پدرم گفت «با موقعیت نظامی آقا صالح، حتی ممکن است دائماً بین شهرهای مختلف در رفت و آمد باشد.» پدر خودش نظامی است و شرایط این زندگی را می‌دانست و حتی برایم توضیح می‌داد. او مطمئن بود من آدم روزهای سخت نیستم و واقعاً تحمل سختی و مشقت را ندارم. تمام اینها را که کنار هم می‌گذاشت، می‌گفت «تو حتی تحمل ذره‌ای شرایط سخت را نداری... پس جوابمان «نه!» است.»

 

راستش با پدرم مخالفت نمی‌کردم، شاید حیا مانع می‌شد، نمی‌دانم. اما در دلم می‌گفتم «تحمل می‌کنم... اینها مهم نیست، تحمل می‌کنم.» اما آنها متوجه شدند که باوجود سکوت، جوابم منفی نیست!

 

*14 سکه

این‌بار قضیه جدی‌تر شده بود. حالا با مشکل دیگر مواجه بودیم به نام مهریه! آقا صالح از همان ابتدای خواستگاری به من گفته بود که «من نمی‌توانم مهریه بالا را پرداخت کنم و چون مهریه به گردن من باقی می‌ماند، نمی‌توانم کاری را که نمی‌توانم انجام دهم، قول بدهم.» نظرش روی 14 سکه بود، اما پدرم اصلاً قبول نمی‌کرد! تمام اقوام ما اصفهانی بودند و... واقعاً به دل من هم مبالغ بالا نبود! حتی یک سکه‌اش را هم نمی‌خواستم، اما رسم و رسومات بود و مخالفت جدی پدر و پدربزرگم! 14 سکه بیشتر به طنز شبیه بود برایشان.

 

بعدها آقا صالح می‌گفت «نمی‌دانم چه شد که قبول کردم با 100 سکه به عقد هم درآمدیم!»

 

*استخاره رهایی از تردید

قبل از عقد به خاطر تردیدهای زیاد خانواده که حتی به من هم سرایت کرده بود، از آیت‌ الله ناصری درخواست استخاره کردیم؛ «شرایط سختی دارد، اما عاقبتش خیلی خوب است.»

 

حتی پدر به‌طور اختصاصی با آیت‌ الله ناصری صحبت کرد. انگار سختی هایی که به ذهنش می‌رسید را برای ایشان شمرده بود. بابا می‌گفت هرچه می‌گفتم، ایشان فرموده بودند «اما عاقبتش خوب است...»

 

شرایط سخت به عاقبت بخیری‌اش می‌ارزید. تردیدها برطرف شد و آقا صالح شد داماد خانواده ما! آن هم بعد از 5 ماه در اسفندماه سال 92. دایی آقا صالح که روحانی بود عقد ما را خواند.

 

 

 

 

*وعده برای دلخوشی

بار دوم که برگشتند، یکی از سؤال‌هایی که فکر مرا به خودش مشغول کرده بود و دلم می‌خواست پاسخ آن همانی باشد که در ذهن دارم این بود که پرسیدم «آیا جای امیدواری هست که شغل شما به تهران منتقل شود؟» یادم هست که صالح با حالت خاصی گفت «دنبال انتقالی هستم، اما هیچ قولی نمی‌دهم!» برایم جالب بود. حتی برای دلخوشی من هم حاضر نبود وعده واهی بدهد.

 

*تنها آرزوی صالح

فکر می‌کنم همسرم تنها یک آرزو در دنیا داشت و برای آن بسیار تلاش می‌کرد. قبل از عقد به من گفت دعایی دارم که حتماً وقت عقد آن را برایم بخواه. وقتی برای عقد رفتیم، با فاصله از هم نشستیم. آن لحظات تمام دغدغه‌ام این بود که با این فاصله چطور به او بگویم که چه دعایی داشت؟ حتماً او هم نمی‌توانست با صدای بلند خواسته‌اش را بگوید. تا لحظاتی دیگر خطبه عقد جاری می‌شد و من از خواسته صالح بی‌خبر بودم! نمی‌دانستم چه کنم.

 

در همین اثنا، خواهر آقاصالح جلو آمد و یک دستمال کاغذی تاشده به من داد و گفت این را داداش فرستاد. دستمال را باز کردم، روی دستمال برایم دعایش را نوشته بود: «دعا کن من شهید شوم...» یادم هست که قرآن در دست داشتم، از ته دل دعا کردم خدا شهادت را به صالح بدهد و عاقبتش به شهادت ختم شود، اما واقعاً تصور نمی‌کردم این خواسته قلبی به این سرعت محقق شود... من گفته بودم عاقبتش، که به حساب ذهن من، تا این عاقبت سال‌های سال فرصت داشتم... فکرش را نمی‌کردم که به این زودی داشتن صالح به آخر برسد.

 

 

 

 

*بابلسری شدم!

همسرم اصالتاً بابلسری بودند و من اصفهانی. پدر و مادرم دخترعمو و پسرعمو هستند. پدر و مادر همسرم به دلیل شغل پدرشوهرم در قم زندگی می‌کنند، اما اصالتاً بابلسری‌اند، شهر بهنمیر.من یک برادر کوچکتر دارم و آقا صالح 2 برادر و یک خواهر.

 

بعد از ازدواج من هم بابلسری شدم. همسرم پاسدار بود و در بخش آموزش پادگان المهدی بابل خدمت می‌کرد. ما ساکن بابلسر بودیم که حدوداً یک ربع، بیست دقیقه از خانه تا محل کار آقا صالح فاصله بود.

 

*زهرا صدایت می‌زنم!

با اینکه نام شناسنامه‌ای من «سمیرا» است، اما بعد از جاری شدن عقد، آقا صالح گفت که دوست دارد مرا زهرا صدا بزند! علاقه عجیبی به حضرت زهرا (سلام الله علیها) داشت آنقدر که تمام مدت فاطمیه و حتی دهه بین 2 فاطمیه اول و دوم را هم پیراهن سیاه به تن می‌کرد.

 

بعد از ازدواج، حتی خود من هم باورم شد که نامم زهراست. انگار با این اسم خیلی زود انس گرفته بودم. همین قدر که صالح این اسم را دوست داشت کافی بود تا من هم شیفته نام جدیدم شوم. آنقدر که وقتی کسی نام زهرا را صدا می‌زد، ناخودآگاه برای جواب‌دادن برمی‌گشتم. انگار اسم خودم را فراموش کرده بودم.

 

صالح در خانه پدر و مادرم به احترام آنها، مرا «سمیرا» صدا می‌زد و در بقیه مکان‌ها «زهرا». هنوز هم وقتی نامم را می‌پرسند، می‌گویم «زهرا کمالی».

 

*آقای به تمام معنا

همسرم بجز نام «زهرا»، گاهی هم «خانم» خطابم می‌کرد. من خیلی کم «صالح» می‌گفتم و اغلب «آقا صالح» صدایش می‌زدم. احساس می‌کردم خودش هم دوست دارد اینطور صدازدن را. البته از حق نگذریم شاید دلم نمی‌آمد کمتر از «آقا» خطابش کنم. مرد زندگی من یک «آقای» به تمام معنا بود؛ «آقا صالح».

 

 

 

 

*گل یاس

محبتش خیلی زیاد بود ومهربانی‌اش مثال‌زدنی...حتی اگر در اوج عصبانیت هم خواسته‌ای از او داشتم، به سرعت آن را برآورده می‌کرد. یادم نمی‌آید با هم قهر کرده باشیم، اما اگر اختلاف نظری هم داشتیم، صالح به سرعت برای رفع کدورت پیشقدم می‌شد. مثلاً چون می‌دانست من گلدان‌هایی که گل دارند را خیلی دوست دارم، برایم از آن گلدان‌ها می‌خرید تا از دلم درآید. مخصوصاً که عاشق گلدان گل یاس بودم...

 

*جشن تولد 2 نفره

تولدم 14 آذر ماه 69 است. ماهی که گل یاس در آن به بار می‌نشیند. یادم هست سال اول بعد از ازدواج، اصلاً روز تولدم را به خاطر نداشتم که صالح با یک گلدان گل یاس به خانه آمد و برایم تولد گرفت. جشن تولد دو نفره من و صالح... خیلی ذوق‌زده شدم. مخصوصاً اینکه خودم هم یادم نبود که روز تولدم است. بعد هم با اصرار از من خواست که باهم به بازار برویم تا هدیه تولدم را بخرم. تنها به بازار رفتن را دوست نداشت، می‌گفت دلم می‌خواهد هدیه‌ات با سلیقه خودت انتخاب شود.

 

اما گلدان گل‌هایی که صالح می‌خرید، چیز دیگری بود.... هدیه گلدان‌های گل، خیلی خوشحالم می‌کرد... اختصاصی به آن گلدان‌هایم رسیدگی می‌کردم تا کمترین آسیبی نبیند. خب، هدیه صالح من بود...

 

 

 

 

*باغ مینیاتوری

صالح به گل، گیاه و درخت حسابی علاقه داشت. با اینکه در خانه حیاط نداشتیم، بالکن خانه‌ ما یک باغ مینیاتوری زیبا بود پر از گیاه. یکبار درخت زردآلو را در گلدانی در بالکن کاشت. هوای بابلسر برای رشد زردآلو مناسب نیست و معمولاً ثمر نمی‌دهد، اما درخت گلدانی ما به شکوفه نشست و بعد از آن حدوداً پنجاه و چند تا زردآلوی خوشمزه داد که تعجب همه را برانگیخت. یادم هست وقتی شکوفه‌های زردآلو درآمد، تمام بالکن پر از شکوفه شد. آنقدر زیبا بود که دلمان می‌خواست ساعت‌ها نگاهش کنیم. شکوفه‌های درشت 5 گلبرگی سفید با پایه‌های قرمز و پرچم‌های زرد روی شاخه‌های درخت جوان ما.

 

حتی انواع و اقسام سبزی‌ها را هم در گلدان‌های جداگانه می‌کاشت و در بالکن نگهداری می‌کرد. یادم هست که برای عید سال 94 پشت پنجره را گلدان‌های کوچک چیده بود که نمای فوق‌العاده‌ای به خانه می‌داد. من گل آزالیا را هم خیلی دوست داشتم، فقط یکبار این را به صالح گفته بودم. 2 گلدان زیبای آزالیا هم خرید تا کنار گلدان‌های عیدانه بگذارد.

 

*نوبرانه

هر روز هنگام برگشت از محل کار، قبل از حرکت تماس می‌گرفت و می‌پرسید «برای خانه چیزی نیاز داریم؟» بااینکه بارها به او گفته بودم اگرخریدی نیاز باشد، خودم تماس می‌گیرم و می‌گویم، اما باز هم لحظه حرکت به سمت خانه تماس می‌گرفت و می‌گفت «خانم! برای خانه چیزی احتیاج نداری؟» دیگر من هم عادت کرده بودم که رأس ساعت مشخص، تماس بگیرد و ...

 

تا نوبرانه‌ای به بازار می‌آمد، سریع آن را می‌خرید و برایم می‌آورد، آن هم به مقدار خیلی زیاد که حتی مرا شاکی می‌کرد که «ما فقط دو نفریم! این همه برای 2 نفر؟»

 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
خادم الشهدا

چرا دختران به راحتی فریب پسرها را میخورند؟

*ﺷﺨﺼﯽ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﭘﯿﺶ ﺑﺎ ﯾﮏ ﭘﺴﺮ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﻪ

ﻧﺎﺍﻫﻼﻥ ﻃﺒﻖ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ﻣﺨﺘﺼﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻭﯼ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ

ﺗﺠﺮﺑﯿﺎﺗﺶ ﺑﺎ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﮔﻔﺘﮕﻮ ﮐﺮﺩﯾﻢ . ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺻﺤﺒﺖ ﻫﺎﯼ ﺍﻭ

ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﺗﺎ ﻣﻄﻠﻊ ﺷﻮﯾﺪ .

ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ: ﻋﺎﻣﻞ ﻣﻮﻓﻘﯿّﺖ!!! 

ﺗﻮ ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻨﻪ ﺟﺬﺏ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺑﻪ

ﺧﻮﺩﺕ ﻭ ﺳﻮﺀ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﭼﯿﺴﺖ؟

ﮔﻔﺖ: ﭼﻨﺪ ﭼﯿﺰ ﺍﺳﺖ:

 1 - ﺯﻭﺩﺑﺎﻭﺭ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ.

2 -ﺧﻮﺩﺧﻮﺍﻫﯽ ﺁﻧﺎﻥ.

 3 - ﺳﺎﺩﮔﯽ ﺷﺎﻥ.

 4 - ﻋﻘﺪﻩ ﺍﯼ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﻌﻀﯽ

ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ . ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻋﻮﺍﻣﻞ ﺍﺻﻠﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ .

ﮔﻔﺘﻢ : ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺑﺪﻩ .

ﮔﻔﺖ: ﺩﺧﺘﺮﻫﺎ ﺧﻮﺩﺧﻮﺍﻫﻨﺪ : ﭼﻮﻥ ﻫﻤﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ

ﺩﺧﺘﺮ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﭘﺴﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ

ﭘﺴﺮ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺸﻮﻧﺪ، ﺑﯽ ﺧﺒﺮ ﺍﺯ

ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺍﺻﻄﻼﺡ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﭘﺴﺮ ﺑﺎ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮﻫﺎ

ﺭﻓﯿﻖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮﻫﺎ ﺩﺭ ﺩﺭﺟﻪ ﺍﻭﻝ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ

ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮﺷﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺁﻥ

ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﭘﺴﺮ ﻫﻢ ﺗﺨﺼّﺼﺶ ﺩﺭ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺍﻭﻝ ﺟﺬﺏ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺎ ﻭ

ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺗﺮﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮﻫﺎﺳﺖ ﻭ ﺑﻌﺪﺵ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ؛ ﺑﺎ ﺍﻭ

ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪ،

ﺍﺯ ﺍﻭ ﺳﻮﺀ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ‏( ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺷﻬﻮﺗﺮﺍﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ‏)

ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ : ﺗﻮ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﻭ

ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﯼ ﺑﻪ ﻧﯿﺎﺯ ﻣﻦ ﺗﻦ ﺩﺭ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﺩﯼ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻣﻦ

ﻧﻤﯽ ﺁﻣﺪﯼ ﻭ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺑﺪﻧﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ

ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﻣﻦ ﻧﻤﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ . ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻋﻤﺎﻕ ﺍﯾﻦ

ﺑﺎﺗﻼﻕ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﯾﮏ ﻣﺪﺕ ﺳﺮﮐﺎﺭﺵ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﮐﺎﻣﻼ ﺍﺯ

ﺍﻭ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺳﻮﺀ ﺍﺳﺘﻘﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻋﻮﺍﻃﻔﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ

ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ؛ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺑﺮﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺑﺮ ﻣﺎ ﭘﯿﺪﺍﯾﺖ

ﻧﺸﻮﺩ ﻭ ﮔﺮﻧﻪ ﺁﺑﺮﻭﯾﺖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﺮﻡ . ﺣﺎﻻ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﺷﮑﺴﺖ

ﻋﺸﻘﯽ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻭ ﻋﻔﺖ ﻭ ﺁﺑﺮﻭﯾﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ، ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ﭼﻪ

ﻭﺿﻊ ﻭ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺷﺖ .

ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﻧﺪ : ﺁﻧﺎﻥ ﺯﻭﺩ ﻓﺮﯾﺐ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻧﺪ. ﭼﻮﻥ ﺍﮔﺮ

ﺳﺎﺩﻩ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ ﺣﺘﯽ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺳﻼﻡ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ

ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ : ﺳﻼﻡ ﮔﺮﮒ ﺑﯽ ﻃﻤﻊ ﻧﯿﺴﺖ .

ﻋﻘﺪﻩ ﺍﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ: ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﻫﺎﯼ ﺑﺪ، ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺎ

ﭼﺸﻢ ﻭ ﻫﻢ ﭼﺸﻤﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﺮﺍﯼ

ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﻋﻘﺐ ﻧﯿﻔﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﻝ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺘﯿﺎﺯ

ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺥ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﮑﺸﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮ ﺩﺍﺭﯾﻢ . ﮐﻤﺒﻮﺩ

ﺩﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﯾﮏ ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺵ ﻭ ﺑﺶ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻓﮑﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻭ

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ.

ﺯﻭﺩ ﺑﺎﻭﺭﻧﺪ : ﭼﻮﻥ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻋﻼﻗﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ . ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ

20 ﺳﺎﻟﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ 20 ﺳﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺭﺍﻥ

ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ﺗﺎ ﺑﻪ ﭘﯿﺶ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻫﯽ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﻭ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ 100 ﺩﺭﺻﺪ

ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺳﺎﻟﻢ ﻭ ﭘﺎﮎ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ، ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺍﺯ ﺍﻵﻥ ﺑﻪ

ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻫﺎﯼ ﺍﺑﺘﺪﺍﯾﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻤﺎﻧﺪ

ﻭﻟﯽ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ 20 ﺳﺎﻝ؛ ﭘﺴﺮ ﻫﺎ ﻫﻢ ﮐﻮﭼﮏ ﮐﻪ

ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺑﻪ ﺍﻭﻧﻬﺎ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﺑﭽﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﺣﺎﻻ

ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﻤﯽ

ﺩﺍﻧﻨﺪ .

ﺧﻼﺻﻪ ﺍﯾﻦ ﭘﺴﺮ ﻧﺎﺍﻫﻞ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺕ

ﭘﯿﺶ ﭘﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺳﻮﺀ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻫﺪﻑ

ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﺷﻬﻮﺗﺮﺍﻧﯽ ﻣﺠﺎﻧﯽ ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ ﻣﯽ ﺭﺳﯿﻢ ﻭ ﺩﺭ

ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ؛ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﻭﺳﺖ.

ﺍﻭ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﻫﺮ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﻐﺮﻭﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ

ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺩﺵ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﺪ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﯾﮏ ﭘﺴﺮ

ﺑﺎﯾﺴﺘﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﻮﺍﻇﺒﺖ ﮐﻨﺪ؛ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﻭ ﺭﺍﺣﺖ ﺗﺮ ﻓﺮﯾﺐ

ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ . ﺍﮔﺮ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﺣﺘﯽ ﺑﻪ ﻫﻢ

ﮐﻼﺳﯽ ﻫﺎﯼ ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺩ ﺳﻼﻡ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻫﯿﭻ، ﺟﻮﺍﺏ ﺳﻼﻡ

ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﻨﺪ.

ﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻪ ﻫﺪﻑ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺧﻮﺩ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ

ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﻇﺎﻫﺮﯼ ﻭ ﺗﺼﻨﻌﯽ، ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺍﻓﺮﺍﺩ

ﺍﺟﯿﺮﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺩﺭ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻭ ﯾﺎ

... ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺩﻟﺨﻮﺍﻫﻤﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﺩﻫﯿﻢ، ﻭ ﮔﺎﻩ ﺍﺯ ﻭﺟﻮﺩ

ﺧﻮﺍﻫﺮﻣﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻮﻝ ﺯﺩﻥ ﺩﺧﺘﺮﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﺁﻧﮑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﺒﺮ

ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﮐﻪ ﭼﻪ ﻗﺼﺪ ﻭ ﻏﺮﺿﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺷﮕﺮﺩﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ

ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ .

ﻣﺎ ﺑﺮ ﺧﻼﻑ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻇﺎﻫﺮﻣﺎﻥ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﯿﻢ، ﺧﯿﻠﯽ

ﻣﻮﺫﯼ ﻭ ﺁﺏ ﺯﯾﺮﮐﺎﻩ ﻭ ﺭﻧﺪ ﻭ ﻧﯿﺮﻧﮓ ﺑﺎﺯ ﻫﺴﺘﯿﻢ. ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﻬﺎ

ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﻨﻪ ﻣﻦ ﻗﺮﯾﺒﻢ ﺑﺎﺯﯼ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﯾﻢ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﻫﺎﯼ

ﺣﻖ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺒﯽ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯾﻢ ﻭ ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ

ﻃﻠﺒﮑﺎﺭ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻫﯿﻢ . ﻫﻤﯿﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻃﺮﺯ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﻭ

ﻧﻮﺷﺘﻦ ﻭ ﺍﺱ . ﺍﻡ . ﺍﺱ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﻭ ﺗﺎﺯﻩ ﮔﯽ ﻫﺎ ﺩﺭ ﻧﻈﺮﺧﻮﺍﻫﯽ

ﻫﺎﯼ ﻭﺑﻼﮒ ﻫﺎﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﺑﮑﺎﺭ ﻣﯽ ﺑﺮﯾﻢ. ﺍﮔﺮ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﻣﯽ

ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﺑﺸﻨﺎﺳﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﻪ ﮔﻮﺷﯽ

ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﯿﻢ ﻣﯽ ﺩﻫﯿﻢ. ﺍﻟﺒﺘﻪ ﮔﻮﺷﯽ ﺩﻭﻣﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ

ﮔﻮﯾﻢ ﭼﻮﻥ ﻣﺎ ﻣﻌﻤﻮﻻ ﮔﻮﺷﯽ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ

ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻃﻌﻤﻪ ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ ﻭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻪ ﺳﻘﻮﻁ ﺍﺳﺖ ﺭﻭﯼ

ﻭﯾﺒﺮﻩ ﻭ ﯾﺎ ﺳﺎﯾﻠﻨﺖ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﯾﻢ .

ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﻭﺍﺭﺩ ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻫﯽ

ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ، ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﺟﻨﺲ ﺧﺮﯾﺪﺍﺭﯼ ﻣﺎ

ﮐﻪ ﻣﻌﻤﻮﻻ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺮﯾﺪ ﺁﻥ ﻫﻢ ﺍﻗﺪﺍﻡ ﻧﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﮐﺮﺩ، ﻧﻈﺮ ﺑﺪﻫﻨﺪ

ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺑﺎ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺳﯽ ﺗﺠﺮﺑﯽ ﮐﻪ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ، ﺑﺎ

ﻟﺒﺨﻨﺪﻫﺎ، ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎ، ﻧﮕﺎﻩ ﻫﺎ ﻭ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﻫﺎ، ﻃﺮﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺁﻧﺎﻥ

ﺭﺍ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻫﻢ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ

ﺳﺮﺷﺎﻥ ﺑﺮﻧﻤﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻭ ﯾﺎ ﺁﺩﺭﺳﯽ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ . ﺩﺭ

ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﭘﺮﺳﯿﺪﻥ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺩﺭﺳﯽ ﺑﺎﺏ ﻣﺮﺍﻭﺩﻩ ﺑﺎ

ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ.

ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﭘﺴﺮﯼ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﯽ

ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﺪ، ﺑﺎﯾﺪ ﺁﺩﺭﺱ ﺧﺎﻧﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺗﻮﺳﻂ ﻓﺮﺩ

ﻣﻄﻤﺌﻨﯽ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﺑﺎ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ

ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﻭﺩ ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﮔﻮﺷﯽ ﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ .

ﻫﻤﯿﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﺁﻥ ﭘﺴﺮ ﻗﺼﺪ ﺳﻮﺋﯽ ﺩﺍﺭﺩ .

ﺣﺎﻻ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺳﻮﺍﻝ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺩﺍﺭﻡ: ﭼﺮﺍ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﻤﯽ

ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻫﻤﻪ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺿﻌﻒ ﻫﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﭼﺮﺍ

ﺩﺭ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺭﻭﺍﺑﻄﺸﺎﻥ ﻭﺳﻮﺍﺱ ﺑﻪ ﺧﺮﺝ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﭼﺮﺍ ﺑﻪ

ﺭﺍﺣﺘﯽ ﺑﺎ ﻫﺮ ﭘﺴﺮﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺵ ﻭ ﺑﺶ ﻣﯽ ﭘﺮﺩﺍﺯﻧﺪ ﻭ ﭼﺮﺍ

ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﻭ ﻋﻔﺖ ﻭ ﻭﻗﺎﺭ ﻭ ﺍﺭﺯﺵ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ

ﻭ ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﻭ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﮐﺎﺭﺷﺎﻥ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ

ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﺯ ﭘﺲ ﻫﺮ ﭘﺴﺮﯼ ﺑﺮ ﺑﯿﺎﯾﻨﺪ ﻭ ﻓﺮﯾﺐ ﺍﻭ ﺭﺍ

ﻧﺨﻮﺭﻧﺪ . 

منبع:3neshaneh.com

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
خادم الشهدا

دو کارت پستال زیبای قرآنی


 



برگرفته از وبلاگ : http://poo0q.blog.ir

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
خادم الشهدا

شهید مدافع حرم «امین کریمی چنبلو» به روایت همسر قسمت سوم

تصاویر/شهادت در وقت اضافه

خبرگزاری فارس: تصاویر/شهادت در وقت اضافه

همسر شهید مدافع حرم گفت: امین خبر داد «فقط 3 روز به مأموریتم

اضافه شده و 18 روزه برمی‌گردم.» دقیقاً هجدهمین روز شهید شد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
خادم الشهدا

شهید مدافع حرم «امین کریمی چنبلو» به روایت همسر قسمت دوم

من خوش تیپم!/با شنیدن نام سوریه از حال رفتم

خبرگزاری فارس: من خوش تیپم!/با شنیدن نام سوریه از حال رفتم

همسر شهید کریمی: دو شب قبل از اینکه امین حرفی

از سفر به سوریه بزند، خوابی دیده بودم که نگرانی 

من را نسبت به مأموریت دوچندان کرده بود.

 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
خادم الشهدا

شهید مدافع حرم «امین کریمی چنبلو» به روایت همسر قسمت اول

لباس عروسی که به سلیقه شهید مدافع حرم دوخته شد.

خبرگزاری فارس: لباس عروسی که به سلیقه شهید مدافع حرم دوخته شد+عکس

همسر شهید کریمی می‌گوید: تمام گلهای لباس و دامن را و حتی نگین های

 وسط گلهای لباس عروس را امین با حوصله و سلیقه تمام چسباند!

 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
خادم الشهدا

تیزر قسمت هجدهم مستند ملازمان حرم : شهید امین کریمی





۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
خادم الشهدا

بیست و ششم رجب سالروز وفات حضرت ابوطالب


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خادم الشهدا

مجموعه کارت پستال امام زمان (عج)


سلام


امروز یه سری کارت پستال با موضوع امام زمان 


براتون جمع آوری کردم امیدوارم خوشتون بیاد


 

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
خادم الشهدا

برای قدردانی از ایثارگری های #سردار_دلها، به این کمپین بپیوندید… #شکرا_سلیمانی …

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
خادم الشهدا

امیر قافله عشق در دیار میرزا کوچک خان جنگلی/سیلاب اشک بر دیدگان مالک اشتر انقلاب


امیر قافله عشق در دیار میرزا کوچک خان جنگلی/سیلاب اشک بر دیدگان مالک اشتر انقلاب +تصاویر


از رشت،سردار حاج قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران ،

در بدو ورود به استان گیلان خواستار رد تشریفات از سوی مسئولان

محلی شد و برای تجدید بیعت با شهدا و خانواده‌هایشان عازم کنگره ۸۰۰۰ شهید گیلان،شد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خادم الشهدا

زرنگ باش...

پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خادم الشهدا

دعای تعجیل فرج


دعا کننده برای فرج حضرت مشمول برکات زیر می‌شود:


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خادم الشهدا

تسلیت به همه شیعیان دنیا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خادم الشهدا

معرفی بخشی از شخصیت شهید شیرودی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
خادم الشهدا

بالاترین پرواز در مدت حضور در جبهه های حق علیه باطل

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خادم الشهدا

روایت مردی که هرگز برنگشت

شهید مدافع حرم الیاس چگینی از پاسداران تیپ ۸۲ سپاه

صاحب الامر(عج) قزوین بود که چهارم آذر ۱۳۹۴ در استان

حلب سوریه به شهادت رسید و تاکنون اثری از پیکرش 

بدست نیامده است.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
خادم الشهدا

❤ختم صلوات❤

پیشاپیش سالروز بعثت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله  پیشگاه مقدس مولایمان مهدی صاحب الزمان ارواحنافداه و محبین و عاشقان حضرت مبارک و فرخنده باد.


آقا ! بیا که بی تو پریشان شدن پس است. 

 از دوری تو پاره گریبان شدن پس است. 

   کنعان دل بدون تو شادی پذیر نیست.  

  یوسف! ظهور کن که پریشان شدن پس است.....



با عرض سلام خدمت شما دوستان گرامی به اطلاعتان می رسانیم که دروبلاگ مـــــــلازمــــان حـــــــرم و وبلاگ آروزی جهان ( مهدی صاحب الزمان ) ختم صلوات به مناسبت عید بزرگ مبعث به نیت سلامتی امام زمان علیه السلام وخوشنودی قلب نازنین آن حضرت و تعجیل درفرجش و هدیه به محضر مبارک حضرت ختمی مرتبت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برگزارمی شود لذا ازشما علاقه مندان خواهشمندیم لطفا درصورت تمایل تعداد و نام خود در قسمت نطرات پست  اعلام کنید درضمن محدودیت زمانی ندارد..... 



با تشکر )



 


اجرتان بامولا



دل با صلوات محرم اسر
سیمرغ شود بلند پــــرواز شود
فرمود پیامبر که با هـر صـلوات
درهای اجـابت دعـــــــــا باز شود




اسامی شرکت کنندگان درادامه ی مطلب:


http://montazeralmahdi313.blog.ir :برگرفته از وبلاگ

 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
خادم الشهدا

ارزشمندتر از ششصد هزار سکه طلا -مجلس سوم

تربیت فرزند به لحاظ فقهی واجب است.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خادم الشهدا

شهادت امام موسی بن جعفر تسلیت باد


 

یــــا رب رضــــای مـــن بــود اندر رضای تو

که ایــن سان اســیــر بــنـد گرانم برای تو


روز و شـــبــم به ظــلـمـت زندان یکی بود

هــر چــنــد روشــن است دلم از ضیای تو


از بــی کـسی و ظلمت زندان مرا چه باک

چــون مونــســم تــویــی و منم مبتلای تو


ســخت است درد غربت و هجران و انتظار

امـــا چــه غـم که سهل شود در هوای تو


از ســـوز زهــر، جــان به لـب آمد مرا ولی

شــادم که مــی‌رسم به وصــــال لقای تو


دیـــگــر ز عــمـــر ســیرم و از زندگی بری

خــواهـــم که جـان خویش نمایم فدای تو


آن کــنـــج خــلـــوتـــــی که برای عبادتت

مــی‌خواستم، نـصـیــب شوم از عطای تو


ای حــجــت خـــدای کـــه بـاب الحوائجی

دارد امــیـــد بر تـــو "مــؤیـد"، گـــــدای تو

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خادم الشهدا

حاج قاسم سلیمانی و معیارهای شهادت


حاج قاسم سلیمانی و معیارهای شهادت

سرلشکر قاسم سلیمانی گفت: اگر حق را بشناسیم، اهل آن را می‌شناسیم و اساس شناخت اهل حق، منطبق بر شناخت حق است و اگر در این مسیر در بحث شهید، حقی را که برای آن شهید شد، شناختید، به شهید نائل می‌شوید.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خادم الشهدا

ارزشمند تر از ششصد هزار سکه طلا - مجلس دوم


مجلس دوم: ارزش انجام واجبات دینی :

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
خادم الشهدا