ترسانم ،ترسان...

از آن دمی که... امواج خروشان زندگی ، 


وجودم را به صخره های شیطانی خود 


در هم کوبد و من... در رسیدن به ساحل 


آرامش تو سکان هدایتم را درغیر جویم


این نفس هر لحظه فریاد حبیبا میزند


این سر اندر غمزه ات راه طبیبا می زند


این سخن در پردهء اسرار می ماند که دل


بی سرود عشق تو ذکر مسیحا می زند