جنگ که شروع می‌شود عضویتش در سپاه پاسداران نتیجه نداد و به ناچار با انگیزه‌ی ورود به جبهه به خدمت سربازی می‌رود. برخلاف میل باطنی، همه‌ی دوران سربازی‌اش در پدافند نیروی هوایی «شهرهای پشت جبهه» طی می‌شود.

جانباز قطع نخاعی که از پای ننشست

جوانی محمد مهین خاکی با روزهای انقلاب پیوند می‌خورد. ناآرامی‌های کردستان او را مشتاق رفتن می‌کند. پدر با بهانه‌ی ادامه‌ی تحصیل مانع‌اش می‌شود، اما او رضایت پدر را با قبولی در مقطع دیپلم به‌دست می‌آورد.

 

جنگ که شروع می‌شود عضویتش در سپاه پاسداران نتیجه نداد و به ناچار با انگیزه‌ی ورود به جبهه به خدمت سربازی می‌رود. برخلاف میل باطنی، همه‌ی دوران سربازی‌اش در پدافند نیروی هوایی «شهرهای پشت جبهه» طی می‌شود. محمد برای بودن در خط اول جنگ در مرخصی‌های سربازی، نزد برادر که در جبهه‌های قصر شیرین بود، می‌رفت.

 

با شهادت برادر و پایان دوره‌ی سربازی و فقط یک هفته پس از مراسم عقد راهی جبهه می‌شود و با تأسیس گردان رزمی محمد طی عملیات کربلای۱۰ در منطقه‌ی عمومی حلبچه با اصابت ترکش بمب خوشه‌ای از ناحیه کمر، ریه، طحال و شکم مجروح و با عارضه‌ی نخاعی، نیمی از بدنش فلج می‌شود. ادامه‌ی تحصیل تا اخذ کارشناسی علوم سیاسی و کارشناسی ارشد مردم‌شناسی، مدیریت بنیاد حمایت و هدایت اسلامی و تأسیس مزرعه‌ی بزرگ «تلاش و توکل» در کنار خانواده از فعالیت‌های او در سال‌های اخیر است.