هدف قراردادن اعتقادات مردم توسط دشمن هم نوعی تجاوز محسوب میشه باید با از بین بردن نفاق اسلام رو حفظ کرد، تا روز محشرمقابل پیامبراکرم شرمسار وسربه زیر نباشیم.


از اهواز، اوایل جنگ بود و اوضاع کشورنابسامان، جنوب، بیشتر از سایر مناطق آشوب زده بود.

شهادت مزد خوبان است

دشمن با اغفال و دادن وعده وعید از افراد خود فروخته وعوامل نفوذی استفاده می کرد، وسعی داشت با ایجاد تشنج های داخلی وناامید کردن مردم روحیه هارو تضعیف کرده، تا با پای خودشون بی هیچ مزاحمتی خونه هاشون روترک کنن وکار برای اونها راحت تر بشه.

 ما هم آروم نمی نشستیم وبا پاتک زدن توطعه های اوناها روخنثی می کردیم.

مردم با ایمان و ارادتی که به امام داشتن، به جای ترک کردن شهرهر روز مقاوم تر می شدن و به تعداد سنگر های مردمی اضافه می شد.

من و برزو فعالیتمون رو درمسجد بیشتر کرده بودیم و با شرکت وترغیب بچه های دیگه برای حضوردر کلاس های عقیدتی وجلسات قرائت قرآن سعی در پر رنگ کردن اهداف انقلاب داشتیم ، جزوه هایی با همین موضوع رو هم بین هم محله ای ها وسطح شهر توزیع می کردیم.

اون روزها خواب بر چشمانمون نمی نشست ، تا نیمه های شب درپایگاه های بسیج فعالیت می کردیم و درقالب گروه های نامنظم به جبهه های جنوب می رفتیم.

 برزو می گفت: هدف قراردادن اعتقادات مردم توسط دشمن هم نوعی تجاوز محسوب میشه باید با از بین بردن نفاق اسلام رو حفظ کرد، تا روز محشر مقابل پیامبراکرم شرمسار وسربه زیر نباشیم.

بعد از اتمام دوره سربازیش درنیروی انتظامی، با هم راهیه جبهه های جنوب شدیم، منطقه عملیاتی کوشک.

هنوزهم روزها یی روکه بچه ها تا آخرین فشنگ هاشون مبارزه می کردن، وشب هایی روکه منطقه یکپارچه نورمی شد و صدای مناجات های بچه ها درسنگرها می پیچید رو به خاطر داره.
 برزو رو می دیدم که گاهی اسلحه به دست از پشت خاکریز شلیک می کرد و، گاهی آرپی جی به دوش به سمت تانک ها یورش می برد.

وقتی هم تیراندازی ها کمی آروم می شد، با هم  شهدا روجمع آوری می کردیم و زخمی هارو برای انتقال به عقب توی آمبولانس می زاشتیم.

اون روز، برزو حال دیگه ای داشت کنار هر شهیدی که می رفت دستش روبه نیت تبرک روی صورتشون می کشید و به پیراهنش میزد، چند دقیقه ای کنارشون می نشست ، زیر لب چیزی روزمزمه می کرد واشک درچشمانش حلقه میزد.

تیرماه سال 67 بود بعد ازعملیات دیگه کسی برزو روندید، چند روزانتظارمن، به چند هفته وماهو سال مبدل شد ولی برزو، هرگزبرنگشت.

شاید، این همون چیزی بود که زیرلب زمزمه می کرد.

برزو شیرمردی از شیرمردان ایذه است که در منطقه عملیاتی کوشک به آرزوی خود رسید.